دانلود رمان مرد یخی pdf ستاره اسماعیلی با لینک مستقیم

دانلود رمان مرد یخی از ستاره اسماعیلی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

تارا دختر بی کس و فقیری که در به در دنبال کاره و توسط پیرمرد مهربونی به اداره شون معرفی میشه اونجا آبدارچی میشه، رئیسش مردی زخم خورده از خیانت زن اولشه و بچه کوچکی به اسم رادمهر داره.کم کم تارا با رادمهر اخت میگیره و در نهایت پرستارش میشه اما با تلخی رئیسش…

خلاصه رمان مرد یخی

لحظه به لحظه، باید به خودم یادآوری کنم که برای خودم وقت بذارم، که وجودمو درمانش کنم، دوستش داشته باشم و قدرشو بدونم. تو این شب تاریک تو بزرگ راهی که یه عالم چراغ بود و روشن بود اما. از نظر من تاریک بود مثل دلم صدای سرعت ماشین
های سنگین و سبک حس میکردم ولی خب دلم میخواست کر باشم تا صدایی حس نکنم دلم میخواست کور باشم تا چیزیو نبینم دلم هیچ کدوم از این حس های پنجگانه مزخرف روهم نمیخواست…

ساده بگم دلم نمیخواست که دلی باشه که چیزی بخواد یا نخواد خسته از این مشغله و نامجهولات ذهنی با پاهای خسته رسیدم به خونه ام البته اسمشو نمیشه گذاشت خونه چون شبیه همه چی بود جز خونه شبیه یه دخمه شبیه یه اتاقک شبیه یه
انباری یا…. بیخیال نمیخوام ناشکری کنم از قدیم گفتن از هرچی بدت بیاد سرت میاد نمیخوام از این اتاقم بدم بیاد که همینو از دست بدم چون از زمانی یادمه…

همینجوری بوده مانتوی رنگ و رو رفته مو در اوردم رفتم کنار چراغ نفتی قدیمیم پتو سوراخ سوراخی که کم مونده بود. نخکش بشه رو روی سرم کشیدم
و خسته از این نامردی های روزگار سعی کردم یکم بخوابم تا صبح برم به بدبختیام برسم صدای شکمم بلند شد هه؟! زم زمه وار گفتم بگیر بخواب تو که عادت نداری به اینکارا بزار ادای این ادم های باکلاس و پولدارو در بیاریم مثلا…