رمان عاشقانه

دانلود رمان هیوا pdf از پریسا غفاری با لینک مستقیم

دانلود رمان هیوا pdf از پریسا غفاری

دانلود رمان هیوا از پریسا غفاری با فرمت های pdf، اندروید،آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

این رمان شامل دو داستانه داستان اول درباره اینه که مادر هیوا که از خانواده ثروتمندی بوده با پدر او ازدواج میکنه و از خونواده طرد میشه مادر و پدرش میمیرن و دایی هیوا دنبالش میاد در واقع طبق وصیت نامه اگر هیوا با یکی از افراد فامیل عروسی نکنه تمام سهمش وقف میشه و دایی هیوا میخواد که هیوا با پسرش سیاوش عروسی کنه؛ این میان هیوا به شرکتی میره که صاحبش فرزام فاتح هست او در این شرکت استخدام میشه اما همه چیز مشکوکه و او به فرزام مشکوک و در ادامه میفهمه که فرزام پسر خالشه و به این خاطر به او نزدیک شده هیوا فرار میکنه اما فرزام اونو پیدا میکنه و برمیگردونه و به زور اونو عقد میکنه؛ در این جا شوک داستان وارد میشه…

خلاصه رمان هیوا

آسمون به رنگ روزهای گذشته بود و ابرها همونقدر تیره بودند که از یک ابر پر از دود و سرب و منوکسید انتظار می رفت. ساختمونها به اندازه ای بلند بودند که بتوانند طبع بلند و پر ازطمع صاحبانشون را ارضا کنند . سنگ فرش زمین به اندازه ای داغ بود که زیر ترمزهای چرخ ماشین زندگی آدمیزاد ، به راحتی چین و چروک می خورد. …یک روز گرم تابستون بود. به خیال خیلیها امتحانها تموم شده بود …اما نشده بود … . سرم از شدت گرما داغ شده بود و دلم از فرط غصه جوش میزد .

سرم را به زیر انداخته بودم و با تمام سرعتی که داشتم سعی می کردم راهم را از بین جمعیت باز کنم و خودم را به مقصد برسونم….مقصدم کجا بود ، نمی دونستم فقط می خواستم حرکت کنم .خدارا شکر که هنوز میلی برای حرکت داشتم حتی بعد از فاجعه ای که برایم اتفاق افتاده بود .برای لحظه ای ایستادم واقعا کجا می خواستم برم ؟ به خونه ای که دیگه هیچ کس منتظرم نبود!

برای لحظاتی سرم را بالا گرفتم و به آسمون دود گرفته تهران نگاه کردم خورشید مستقیم توی چشمام خورد اینقدر نورش آزار دهنده بود که برای لحظه ای چشمم را سریع بر همه نعمت های خدا بستم و با تمام حرصم زیر لب گفتم : (لعنت به تو کورم کردی!) و بدون اینکه ذره ای از کفران نعمتم پشیمون باشم به راهم ادامه دادم. منظره صف طولانی اتوبوسهای به اصطلاح تندرو برای ادمهایی مثل من به اندازه ای عادی جلوه می کرد که اگر چنین صفی را نمی دیدیم میگفتیم حتما چیز غیر عادی ای اتفاق افتاده. بدون اینکه اهل زرنگی باشم یا اصلا زرنگی کردن را یاد گرفته باشم مثل یه دختر خانوم و صبور در انتهای صف ایستادم به امید اینکه …

 

اطلاعات رمان رمان هیوا

نام رمان : رمان هیوا
نویسنده رمان : پریسا غفاری
ژانر رمان : عاشقانه
ملیت رمان : ایرانی
ویرایستار رمان : سایت ناولزلند
تعداد صفحه رمان : 558
اگر شما نویسنده این رمان هستید، میتوانید درخواست حذف ارسال کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا