دانلود رمان خاطرات خوب دیروز pdf از زینب رحیمی با لینک مستقیم
دانلود رمان خاطرات خوب دیروز pdf از زینب رحیمی
دانلود رمان خاطرات خوب دیروز از زینب رحیمی با فرمت pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان زندگی دختری که با دروغ و پنهان کاری سعی در حفظ رابطه و زندگیِ زناش*ویی و عشق بین خود و همسرش را دارد غافل از اینکه او خشت اول زندگی اش را کج گذاشته است و بنای زندگی اش را با دروغ و مخفی کاری کاشته است و همین موضوع باعث ویران شدن زندگی و آرزو هایش میشود. دخترک داستان ما از نامزدی اول خود چیزی به همسرش فعلی اش نگفته است اما با بازگشت نامزد اولش، سیاوش از خارج از کشور مشکلات و دردسرهای دخترک شروع میشود و داستان آنجایی ترسناک میشود که نامزد اول او به بهانه ی دلتنگی و دیدنش، خانه اش را پیدا میکند و به سراغ او می آید غافل از اینکه همسر فعلی دخترک در خانه است و..
خلاصه رمان خاطرات خوب دیروز
خنده ی بلندی کرد و رفت حموم. منم لباسام رو با خستگی دراوردم و بدون اینکه آرایشم رو پاک کنم یا موهام رو باز کنم، روی تخت دراز کشیدم. با زنگ خوردن گوشیم، سراسیمه بلند شدم و گوشیم رو برداشتم… با دیدن همون شماره ی ناشناس، عصبی دندونام رو روی هم فشار دادم و از اتاق خواب زدم بیرون… در اتاق رو بستم تا صدام به گوش وحید نرسه.
وارد تراس شدم و عصبی جواب دادم: چیییی از جون من میخوای لعنتی؟ چرا دست از سر من برنمیداری؟ تو مگه ناموس نداری؟ جون مادرت، خواهرت، عشقت دست از سر من بردار… یهو با شنیدن یه صدای مردونه اما آشنا، تمام تنم به رعشه افتاد… صداش خیلی برام آشنا بود… اما فکر و مغزم کار نمیکرد و تمام بدنم یخ کرده بود.
سلام.. چه سلامی؟ چه علیکی آقای محترم، خجالت نمیکشی دست از سر یه زن شوهر دار برنمیداری؟ هه جالبه، انقدر غریبه شدم که حتی از روی صدامم نتونستی تشخیص بدی که کی ام… آروم زمزمه کردم: تو کی هستی؟ تبریک میگم زهرا خانوم، چه زود جایگاهم رو پر کردن، چه زود نامرد شدی… گفتم تو کیی هستی؟ عشق اول و آخرت، سیاوش..
خیلی رمان قشنگیه ولی چرا نمیشه دانلود کرد پی دی افشو