دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر pdf از بابک سلطانی با لینک مستقیم

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر از بابک سلطانی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

زندگی یحیی با بازگشت عشق قدیمی اش سارا، دچار ابهامات و معماهایی عجیب میشود . رفتارهای عجیب سارا، حضور سایه‌هایی که به دنبال رد پایی از گذشته قصد دارن آرامش زندگی یحیی را مختل کنن، رفاقت‌هایی که در طی این سال‌ها رنگ و بوی نفرت و پشیمانی گرفته و…

خلاصه رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر

بين جمعيت ايستاده بودم، ترمينال خيلی شلوغ بود و جايی براي نشستن نبود.هرچقدر به مانيتوري كه ورود و خروج پرواز ها را ثبت ميكرد نگاه ميكردم خبري از نشستن پرواز استانبول نبود! لحظه اي با خودم تصور كردم نكنه تاريخ رو فراموش كردم؟
.نكنه اصلا نياد؟ نكنه دوباره توهم زدم؟ شايد هم خواب د يدم؟ شلوغی جمعيت و سروصداي مردم كلافه ام كرده بود.

به سختی راهم رو از بين جمعيتی كه جلوي ديوار شيشه اي ايستاده و منتظر ورود مسافران بودند باز كردم و به سمت خروجی به راه افتادم. به سمت فضاي سبز جلوي ترمينال رفتم و براي ا ينكه از
تيغ آفتاب در امان بمونم به ديواري تكيه كردم و سيگاري روشن كردم . دوباره اتفاقات ديشب رو در ذهنم مرور كردم…آرامبخش خورده بودم و بالش رو روي سينه ام گذاشته بودم و در حال گوش كردن به قصه ي شبِ راديو، خوابم برده بود .

از صداي زنگ تلفن آلمانیِ سبز رنگی كه از خانه ي مادر آورده بودم بيدار شدم! انقدر زنگ نخورده بود كه صدايش برايم بهت آور بود.كسی با من كاري نداشت والبته هم يكی دونفر بيشتر شماره تلفنم رو هم نداشتن ، خواب و بيدار و با دلهره به سمت
گوشی رفتم :الو صداي زنانه اي گفت :الو يحيی!؟
با تعجب گفتم :شما؟! دوباره پرسيد:خودتی يحيی؟!
:بله ! شما؟: منو نشناختی؟! : خير متاسفانه! مكثی كرد و آروم گفت: سارام!