دانلود رمان مسیر سرنوشت PDF از فاطمه سادات مظفری با لینک مستقیم

دانلود رمان مسیر سرنوشت از فاطمه سادات مظفری با فرمت های PDF، اندروید،آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

من از تبار شیطنت… تو از جنس غرور و سنگ… من با نگاهی عاشقو گرم..تو با نگاهی سردو خودخواه… چگونه تورا به بند خود اسیر کنم؟؟ باشد…سردی کن…مرا برَنجان…اما یقین کن دست بر نمیدارم… من همان حوایی هستم که حتی پس از گناه هم آدمش را عاشق خود نگاه داشت… با انگشتان ظریف خود تورا به اسارت قلب خود خواهم کشید… در عالم عشق پاک من…تو در قلبم پادشاهی کن…من نیز در قلب تو ملکه خواهم بود… از من دوری میاسا…مگذار قلب حوایت در هوای بی هوای تو آتش گیردو خاکستر شود… هوای نفس هایت را از من مگیر…در غروب ساحل دریای قلب من به تماشای مسیر سرنوشتمان بنشین…

خلاصه رمان مسیر سرنوشت

دستی به شالم کشیدمو آروم و قدم زنان از زیر سایه درخت بیرون اومدمدهوا خیلی گرم شده بود و این واقعا افتضاح بود
نگاهی به آسمون آبی بعد از ظهر انداختم که نور خورشید مستقیم خورد تو چشمم..اگه همین کلاهم سرم نبود بیشتر از اینا چشمام اذیت میشدو باید تا نصف شب خارش چشم میداشتم با حرص پایین پله ها ایستادمو با دیدن اینکه بهاره خانوم تشریف نیاورده حرصی داد زدم.

بهاره..الهی گور به گور شی..الهی بترشی کسی نگیرتت سارا-این همیشه دیر حاضر میشهدالهه-حالا ببینم میتونه مسافرتمونو خراب کنه یا نه به درخت سیب تو حیاط تکیه دادمو کلاه بک اسپرتمو روی صورتم کشیدم… 20سالمه..ترم چهار دانشگاه رشته تجربی درس ميخونم منتظر دخترعمه های دیونه ام هستم تا باهم به شمال بریم برای راضی کردن پدر و مادرامون به این مسافرت مجردی خون دل ها خوردیم اونم تنها با این شرط قبول کردن که یکراست از مشهد بریم سراغ عمه بزرگ گرامی خواهر پدربزرگ!

اونم با شرط ها و شروطها که سنگين و باوقار باشين و دسته گلی به آب ندیم! ماهم با زنده کردن تمام اجداد و قسم خوردن به هر چه که قبول داشتن قول شرف دادیم و در آخر با دلسوزی مادربزرگ و پادرميونی این زن دوست داشتنی آماده ی،سفر شدیم مخصوصا من بينوا که دوتا داداش نره غول هم دارمو اونا اجازه نميدادن و راضی نميشد