دانلود رمان دام عشق از ناشناس با فرمت های pdf ، اندروید،آیفون،نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
هوای اتاق بزرگ گرفته بود. با وجود این که دستگاه تهویه روشن بود؛ اما کف دستان کایلا عرق کرده بود. او دستانش
را محکم در هم گره کرده و زانوهایش را محکم به هم میفشرد تا لرزش آنها را در زیر دامن ابریشمی شیکی که پوشیده بود پنهان کند.
خلاصه رمان دام عشق
پیراهن سبز روشنش همرنگ چشمانش بود و در آن لباس خیلی جذاب و آرام و برازنده به نظر میرسید. موهای بلند قهوه ای تیره اش به طور مرتبی از اطراف چهره متناسبش به عقب کشیده شده بود و او را سرد و کنارهگیر نشان میداد. این حالت باعث میشد که نگرانیش به چشم نیاید و او میدانست که باید اضطرابش را پنهان کند.
چشمانش از روی مردی که پشت میز بزرگی به اندازه میز تنیس نشسته بود گذشت و از پنجره به بیرون نگاه کرد.آفتاب به نرمی بر پارک مقابل میتابید و کودکان با انرژی خستگی ناپذیر جوانی میدویدند و مادرانشان با خیال راحت در زیر سایه درختان بید نشسته بودند و باغبانی که تا کمر ل*خت بود اطراف گلهای زیبا را وجین میکرد.صدای مردانه و سخت مارک ناتان که به طور واضحی خشمگین بود او را متوجه موضوع مورد بحث کرد.
در حالی که چشمان سبزش را به سمت نگاه سخت و خاکستری که به او خیره شده بود چرخاند، دهان نرم زنانه اش به طور غریزی جمع شد. مارک به آرامیبا تمسخری که کاملا در صدایش مشخص بود گفت: این آخرین پیشنهاد منه.
کایلا گفت:من دفعه اول شنیدم، آقای ناتان.