داستان

دانلود کتاب نون والقلم اثر جلال ال احمد

دانلود رایگان کتاب نون والقلم از جلال آل احمد

دانلود کتاب نون والقلم از جلال آل احمد با لینک مستقیم

در مورد کتاب نون والقلم بیشتر بدانیم :

ن والقلم” یک داستان بلند تاریخی است که حوادث آن در اوایل حکومت صفویان اتفاق می‌افتد.

بر همین اساس زبان از به اقتضای زمان آن نسبتا کهنه است. چاپ اول این کتاب در سال ۱۳۴۰ منتشر شده است.

نون والقلم یکی از آثار مشهور و بلند جلال آل احمد است.

نون والقلم گزارشی از اوضاع اجتماعی و سیاسی است که بر خلاف کارهای دیگر جلال آل احمد در قالب یک داستان طنز بازگو می شود.

در این داستان جلال،شیوه هایی را به کار برده که در نوع خود تازگی دارند.

زبان طنز بهترین شیوه برای بیان انتقاد های تند و شدید سیاسی است،

زیرا در لفافه و پرده معضلات اجتماعی و سیاسی را مورد نقد قرار می دهد

و علاوه بر اینکه تاثیرش بیشتر از زبان جدّ است،عکس العمل های شدیدی نیز برای نویسنده اش در پی ندارد.

جلال همچنین با استفاده از سبک قصه گویی عامیانه و کلیشه ای،داستان انتقادی خود را شیرین و جذاب می کند

تا بیشترین تاثیر را در مخاطبانش برجای بگذارد.

این داستان یک فرقه متصوفه است که در مقابل حاکم وقت می ایستند و حکومت را بدست می گیرند.

این فرقه در برای حکومت کردن با مشکلات عدیده ای مواجه می شوند و متوجه می شوند

که اجرای عدالت در حکومت کار بسیار دشواریست.

جلال آل احمد کلا نگاه منفی ای به امر تصوف در ایران داشته و آنها را زیر سوال برده است.

البته لازم به ذکر است که این فرقه طوری تصویر شده که در واقع به بهاییت نزدیک است.

در مورد نویسنده نون والقلم بیشتر بدانیم:

جلال آل‌احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایت‌ها ۱۱ آذر ۱۳۰۲، تهران – ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اَسالِم، گیلان)

روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود.

آل‌احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت.

نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.

جلال آل‌احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به‌دنیا آمد. وی پسرعموی سید محمود طالقانی بود.

خانوادهٔ او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.

پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیداحمد طالقانی، به او اجازهٔ درس‌خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.

خلاصه ی کتاب

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود. یک چوپان بود که یک گله‌ی بزغاله داشت

و یک کله‌ی کچل، و همیشه هم یک پوست خیک می‌کشید به کله‌اش تا مگس‌ها اذیتش نکنند.

از قضای کردگار یک روز آقا چوپان ما داشت گله‌اش را از دور و بر شهر گل و گشادی می‌گذراند که دید جنجالی است که نگو.

مردم همه از شهر ریخته بودند بیرون و این طرف خندق علم و کتل هوا کرده بودند

و هر دسته یک‌جور هوار می‌کردند و یا قدوس می‌کشیدند.

همه‌شان هم سرشان به هوا بود و چشم‌هایشان رو به آسمان.

آقا چوپان ما گله‌اش را همان پس و پناه‌ها، یک جایی لب جوی آب، زیر سایه‌ی درخت توت، خواباند و به سگش سفارش کرد

مواظب‌شان باشد و خودش رفت تا سر و گوشی آب بدهد.

اما هرچه رو به آسمان کرد، چیزی ندید. جز این‌که سر برج و باروی شهر و بالا سر دروازه‌هاشان را آینه‌بندان کرده بودند

و قالی آویخته بودند و نقاره‌خانه‌ی شاهی، تو بالا خانه‌ی سر دروازه‌ی بزرگ، همچه می‌کوبید و می‌دمید که گوش فلک را داشت کر می‌کرد.

آقا چوپان ما همین‌جور یواش یواش وسط جمعیت می‌پلکید و هنوز فرصت نکرده بود

از کسی پرس و جویی بکند که یک‌دفعه یکی از آن قوش‌های شکاری دست‌آموز مثل تیر شهاب آمد و نشست روی سرش

لطفا برای حمایت از نویسنده و انتشارات و همچنین مترجم کتاب را تهیه کنید.

به درخواست كارگروه تعيين مصاديق محتواي مجرمانه لینک دانلود حذف خواهد شد .

اگر شما نویسنده این رمان هستید، میتوانید درخواست حذف ارسال کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا