دانلود رمان دختر شمالی از لیلین با فرمت pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لاله دختری تحصیلکرده است که با پدربزرگش تویکی از روستاهای گیلان زندگی میکنه با گذشته و پدری که از هردوشون متنفره . در حالی که منتظره نتایج کنکور ارشد هست با خواستگاریِ نوید که یکی از اقوام دورشه روبرو میشه .نوید پسری معمولی اما با خصوصیات اخلاقی و روحی خاصیه و البته گذشته ای که هنوزم باهاش درگیره . که با این ازدواج مسیر زندگی هر دو تاشون عوض میشه .
خلاصه رمان دختر شمالی
پنجره را باز کردم و روی طاقچه باریک آن نشستم واز آنجا به شالیزارهای سبز پشت خانه خیره شدم نسیم ملایمی لابلای ساقه های نازک برنج میپیچید وآنها را به رقص وا میداشت صدای آب که زیر ساقه جریان داشت مانند موسیقی لطیفی روحم را نوازش میکرد.عا شق هوای خنک خرداد ماه بودم.همین دیروز بود که کار وجین آن جا تمام شده بود ومن از امروز مجبور بودم برای بردن غذای کارگرها تاخانه سید جعفر که آخرین خانه روستا بود بروم.
نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم سه ونیم بود. باید عجله میکردم وسایل عصرانه را هنوز حاضر نکرده بودم. آقا جان پدربزرگم از بدقولی بیزار بود اگر حتی 5دقیقه هم دیر میکردم ابروهای پرپشت سفیدش تو هم میرفت و ناراحت می شد هرچند ناراحتی اش گذرا بود اما من آنچنان به او وابسته بودم که طاقت دیدن دلخوری اش را نداشتم. وسایل عصرانه را روی ایوان بزرگ خانه گذاشتتتم.
با درماندگی به آنها نگاه کردم حالا چگونه میتوانستم تنها با دو دست این همه وسایل را سر زمین ببرم. صدای پسرعمه ام علی داخل حیاط پیچید…لاله خانوم؟! دستی برایش تکان دادم و اورا متوجه خودم کردم ،من اینجام… سربلند کرد ومحجوبانه سلام گفت،اومدم وسایل عصرانه رو ببریم.الان سر زمین بودم آقاجان گفت دست تنهایی،نگاه دوباره ای به وسایل عصرانه انداختم وگفتم:آره زهرا صبح زود رفت.