دانلود رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست pdf از ساناز زینعلی با لینک مستقیم
دانلود رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست pdf از ساناز زینعلی
دانلود رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
طوباسادات، دختر یازده سالهی آسد صادق حلاجی افتاده دست نامردی شوهرننه. نیمهشب پناهنده میشه خونه تاجر بزرگ تیمچه که به بزرگی و جوونمردی شهرهست و میشه کنیز مخصوص زن دخترزا و بیمارش. نجمهخاتون که از حضور طوباسادات احساس خطر میکنه، تصمیم میگیره اونو برگردونه به خونهش…سالها از اون روز گذشته؛ حالا پرهام، پسر طوباسادات اومده سراغ حق و حقوق مادرش…
خلاصه رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
همهْ تلاشش برای فر کردن موهای صاف و لختش ناکام ماند. از بیحالت بودن موهایش، کفرش در آمد. هر چهقدر هم تافت و چسب حرام آن موها میکرد، افاقه نمیکرد. دوباره پشت آینهٔ میز آرایشش نشست و موهایش را صاف کرد و مثل همیشه دم اسبی بست و چتریهای قسمت جلو را رها کرد روی پیشانی که تا روی مژههایش رسید.از اتاقش که خارج شد متوجه در نیمهباز اتاق کار پدرش شد. پاورچین نزدیک شد و از لای در به داخل سرک کشید.
پدیده پشت میز نشسته و روی طرح جدیدش کار میکرد. از دیدن پدیده در حال کار خوشحال شد. با اینکه نزدیک عید بود و مزون خیلی شلوغ بود اما پدیده دل به کار نمیداد و روی طرحهای جدید کار نمیکرد. حتی اعتراض و خواهش سرمه هم کارساز نبود. خواست عقب برگردد که انگار پدیده متوجه او شد و بلند گفت: جایی میری؟صدایش را صاف کرد و قدم داخل اتاق میگذاشت گفت: پرهام گفت میآد دنبالم، قراره با هم صحبت کنیم.
سر پدیده از روی طرح بالا آمد اما نگاهش همچنان روی طرحش بود:در چه مورد؟ نمیدونم حالا برم ببینم چی میگه. قرار شد دیگه در مورد ما صحبت نشه دیگه، درسته؟ روشنا با خنده، چشمهایش را بالا انداخت: ما صحبتهای مهمتری داریم. بالاخره نگاه پدیده بالا آمد. حالا او هم خندهٔ محوی در چشمانش داشت حتی اگر لبش نمیخندید. به سلامتی خبریه؟ بگو ما هم فکر جهیزیه باشیم. او بلند و با صدا خندید: حسود نباش عزیزم قول میدم داداشتو از چنگ در نیارم.