دانلود رمان نامحرمان pdf از پروانه قدیمی با لینک مستقیم
دانلود رمان نامحرمان pdf از پروانه قدیمی
دانلود رمان نامحرمان از پروانه قدیمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رزا، دختر شیطون و گوگولیه که همه رو با شیطونی اش روانی کرده، برای تجربهی یه هیجان بزرگ، تصمیم میگیره با دوست پسرش برن دزدی. گاو صندوقو که خالی میکنن، از شانس بدش گوشیشو رو گاوصندوق طرف جا میمونه و….
خلاصه رمان نامحرمان
انگار فرامرز حضور مرا در قسمت استخر فراموش کرده بود که با خیال راحت با فرهود و سپیده بحث و جدل راه انداخته بود… به خیال اینکه این صداها به سالن استخر نمیرسید، زیادی احساس امنیت میکرد. خسته بودم از این همه فریب و دورویی… فرامرز با پست فطرتی تمام مرا در سراب عشقش غرق کرد و آیندهام را تباه کرد. خشم تمام وجودم را فراگرفته بود. دیگر آیندهی خودم مهم نبود… اینکه زندگی افراد بیشتری را نابود نکنند، مهم بود. باید سزای کارشان را میدیدند… دانههای درشت عرق روی پوستم شره میکرد.
انگار با تماسی که گرفته بودم، کولهبار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. حالم بد بود. وجود این همه پلشتی در اطرافم نگاهم را به دنیا تغییر داد. باید برای زندگی بهتر میجنگیدم!با اتفاقی که بین من و فرامرز افتاده بود، باید به جایی دوردست فرار میکردم… نمیخواستم، هیچ کس از رابطهام با فرامرز خبردار شود، حتی مادرم… بعد از امروز من و مادرم هردو به نحوی تنها میشدیم…بااسترس به ساعت نگاه کردم و روی زمین نشستم. پاهایم سست شده بود. در دلم غوغایی برپا بود. فکر اینکه فرامرز بفهمد چه کردم، ترس را در قلبم جا میداد. بعد از حدود پانزده دقیقه صدای خداحافظی آن دو را شنیدم.
از ترس دستانم رعشه گرفت. پس چرا پلیس نیامد؟
فرهود داشت میرفت و باز راه فرارش باز میشد. صدای فرامرز به سختی شنیده میشد…ای قشنگتر از پریا… تنها تو کوچه نریا… بچههای محل دزدن… عشق منو میدزدن… حالم از شعر خواندنش بهم میخورد. دستش که برایم رو شد، از رفتارهای سبکسرانهاش حالت تهوع میگرفتم. حالا وقتش بود که بفهمم، چطور پایم به این ماجراها باز شد.
حالا که پلیس نیامده بود، باید پشت نقاب بیخبری مانند دقایقی پیش، کنارش میماندم… دلم میخواست دستگیر شدنش را به چشم خود ببینم…