دانلود رمان شعور و حماقت pdf از habibi_z با لینک مستقیم
دانلود رمان شعور و حماقت pdf از habibi_z
دانلود رمان شعور و حماقت از habibi_z با فرمت pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با سرعت خودمو رسوندم دانشگاه.. امروز خیلی دیر کرده بودم.. به ساعت مچیم نگاهی انداختم.. ساعت، اوه اوه نیم ساعت دیر کرده بودم، امکان نداشت با این تاخیر استاد منو به کلاس راه بده، امروز با استاد مهراد کلاس داشتم، میشه گفت بداخلاق ترین استاد این دانشگاه بود به شدت سخت گیر..
خلاصه رمان شعور و حماقت
پشت در اتاق ایستادم و چند تا نفس عمیق کشیدم، یکم اروم شدم چشمامو بستم و دستگیره ی در رو کشیدم پایین.. در رو اروم باز کردم و همزمان با اون چشمام رو هم.. استاد روبرو تخته ایستاده بود و داشت چندتا مسعله مینوشت.. با صدای در سرش رو برگردوند سمت من و نگام کرد، قیافه اش درهم شد. یه قدم رفتم جلوتر میدونستم رو دیر اومدن کلاس حساسه..
اما میتونستم شانسم رو امتحان کنم چون اولین بارم بود اینقدر دیر رسیده بودم.. سلام استاد میتونم بیام تو؟ منتظر جوابش موندم، اخماش رو تو هم گرفت و یه قدم اومد جلوتر و انگشت اشاره اش رو چند بار با محکم زد تو ساعت مچیش و با صدای بلندی گفت میدونین ساعت چنده خانوم پارسا؟؟ سرم رو گرفتم پایین و آب دهنم رو قورت دادم..
ببخشید استاد مادر بزرگم حالش بد شد مجبور شدم برسونم بیمارستان، نشد زودتر بیام بازم معذرت میخوام.. میدوار بودم ببخشتم، چون هیچوقت دیر نمیکردم، از طرفی معدل الف کلاس بودم و همیشه فعالیت داشتم تو کلاس، برای دقایقی سکوت بود، سرم رو بلند کردم رو میزش نشسته بود و داشت کتابش رو ورق میزد..