دانلود رمان محو شده در ابرها

دانلود رمان محو شده در ابرها از  رویا قاسمی و گیسو خزان با لینک مستقیم+pdf

خلاصه رمان محو شده در ابرها

روبروی در قهوه ای رنگ، بالتکلیف و لرزون ایستادم و نوشته ی تابلوی بزرگ و طالیی رنگ و برای هزارمین بار زیر لب تکرار می کنم. “شرکت صادرات و پخش کاشی و سرامیک تهرانی”! عرق روی پیشونیمو با سر آستینم پاک می کنم و قدم بزرگی برمی دارم انگشتم روی کلید طالییرنگ، میشینه و بالاخره تصمیممو می گیرم و دو بار پشت هم زنگ و فشار میدم.

هنوز مردد هستم و، وقتی که نگرانی و ترس بر من غالب میشه و قصد فرار می کنم، در روی پاشنه می چرخه و پیرمرد موقری توی قاب در قرار می گیره.-سالم خوش آمدید! در کمال ادب و احترام کف دستشو به نشونه احترام باال میبره و به داخل دعوتم می کنه! خوب االن زمان مناسبی برای فرار کردن نیست… خدایا می دونی که جز تو کسی و ندارم دستمو بگیر، لطفا محکم بگیر و نذار دستم از تو دستت رها بشه، امروز و این لحظه من محتاج تر از همیشه ام به تو و رحمتت.