دانلود رمان چشمان زغالی pdf از راضیه عباسی با لینک مستقیم
دانلود رمان چشمان زغالی pdf از راضیه عباسی
دانلود رمان چشمان زغالی از راضیه عباسی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بهم دست درازی کرد و مجبور شد با من ازدواج کنه و درحالی که تو تبِ عشق برادرش میسوختم، هرشبانه روز مورد هجوم خشمِ علیرضا قرار گرفتم. ما هر دو عاشق بودیم، او عاشق خواهرم و من عاشق برادرش سیاوش اما…
خلاصه رمان چشمان زغالی
آهسته قدم بر می داشت؛ با پاهای برهنه و طراوت چمن های شبنم نشسته، به جانش می نشست و حال خوبش را، خوب تر میکرد. دستهایش را روی گل های زرد وحشی میکشید، لطافتشان لمس بهترین حس های دنیا بود.عطر گل های وحشی در بینیاش پیچید. روسری از سر برداشت و شروع کرد به دویدن میان گلها. باد میان موهایش میرقصید واصلا برایش مهم نبود که این وقت صبح هوا کمی سرد است.
کنار رود در آن لحظه برای او بهترین جای دنیا بود.خسته از دویدن بی نفس رسید. پر جان خندید. قهقه زد. فریاد زد: داره میاد داره میاد ….. داره میاد ….داره میاد که بمونه. …..می مونه. می مونه.میمونه…..داره میاد. صدایش در صدای باد و صدای آب گم شد.روی تکه سنگ بزرگی کنار رود نشست. سنگ سرد بود اما سرمای سنگ آن لحظه بی اهمیت ترین چیز در دنیا محسوب میشد برایش. پاهایش را داخل آب سرد رودخانه برد.
دست زیر چانه اش گذاشت و به اطرافش نگاه کرد چقدر اینجا و کنار این رود زیبا خاطره داشتند،دور تا دور رود پر بود از گلهای وحشی بنفش، زرد وگل بابونه. عمیق نفس کشید. عطر گل ها، صدای گوش نواز پرندگان و شر شر آب، سردی آب رودخانه، صدای بادکه میان بوتهها و شاخههای درختان میپیچید همه چیز و همه چیز لذت بخش بود. یک پروانه زرد روی دامنش نشست رنگ او با رنگ گل های دامنش که گل های زرد در زمینه سورمهای بودنند عجیب همخوانی داشت.