دانلود رمان همسایه ما (دو همراز ) pdf از مریم پیروند با لینک مستقیم
دانلود رمان همسایه ما (دو همراز) pdf از مریم پیروند
دانلود رمان همسایه ما(دو همراز) از مریم پیروند با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اطلس دختر ساده و معصومی که با اومدنِ همسایهی جدیدشون درگیر رازهای پیچیدهای میشه که مجبوره بنا به دلایلی با این همسایهی مرموز همخونه بشه، شاهرخ هم بعد از مدتی دل میبنده به این دختر معصوم و بینشون…
خلاصه رمان همسایه ما (دو همراز)
صدای زنگ خونه بود انگار، بین ریتم پیانو زدن بایرام و گیتار من پیچید. یه لحظه هر دومون دست کشیدیم و به هم نگاه کردیم. با شک پرسیدم : زنگو میزنن ؟ فکر کنم. منم یه همچین صدایی شنیدم. هنوز بین شک و ابهامم درگیر بودم که دوباره زنگ در به صدا در اومد. گیتارم رو کنار گذاشتم و بلند شدم.
از توی چشمی که نگاه کردم زن چادر به سری رو دیدم. میدونستم کیه. چند روز پیش با همین چادر اونو توی پاگرد خونهشون دیده بودم.
بنظر میرسید دختر شلوغ و چیتانپیتانی باشه که از قضا دوست داره به من یا بایرام چراغ سبز نشون بده…سن و سالش که بچه میزد و بنظر میاومد عقلش هم همینطور. میخواستم بهش بی اعتنایی کنم، صدای باباش رو چند دقیقه پیش شنیدم و خودم رو به نشنیدن زدم و حالا دخترِ فضول و کرموش… بی حوصله بودم و دلم میخواست امشب رو با آهنگ و خوندن سپری کنم که صدای باباش و زنگ زدن خودش تیکی شد.
روی مخیلهم تا آرامشم رو سلب کنن. صبح با دنیا بحثم شده بود و خلقم حسابی تنگ بود، حوصله ی بایرام رو هم نداشتم چه برسه به این دختر. برای اینکه هر چه زودتر شرش رو کم کنه و دستش رو از روی زنگ که حکم اعصابم رو داشت برداره، توی آینه ی کنارِ در به خودم نگاه کردم، دستی به موهام کشیدم و تیشرتم رو مرتب کردم و ناچار در رو باز کردم.