دانلود رمان حباب pdf از پروین_حس_ابراهیمی با لینک مستقیم
دانلود رمان حباب pdf از پروین_حس_ابراهیمی
دانلود رمان حباب از پروین_حس_ابراهیمی با فرمت pdf،اندروید،آیفون،نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مدت هاست اين پـا آن پـا مي كنم همانند حبابی سرگردان که هر لحظه ممکن است بترکد. يك قدم رو به جلو و چند قدم به عقب باز ميگردم امـا ديگر بس است مرا هر چه كه بود و هر چه كه هست خواهمش گذاشت بر لب جويي و مي سپارمش به آب نه؛ چمداني نيست همراه من ندارم هيچ براي بردن و اگر مانده بر قلب من چيزي ، جــا خواهمش گذاشت هميشه، سبك سفر كردن را دوست داشته ام…
خلاصه رمان حباب
چرا باعشقت این کارو کردی؟ تو بازم که بی حال و سردی! بگو تقصیر من چی بود،ها؟ تو میخواستی بری فهمیدم از بهونه هات، چرا من ، مگه چیکار کردم که دلت شکست؟ اون چیکار کرد که به دلت نشست؟؟؟ بغضش شکست و با صدای بلندی زد زیر گریه،راننده از تو اینه نگاهی انداخت سری تکان داد و به راهش ادامه داد…. بگو به من همه کارات قول و قرارات بازی بوده؟!پس تا حالا اینطوری شده، که عشقت باشمو حسش نکنی، نگاه توی چشمش نکنی، کسی که حتی یه روزم فکرشو نمیکردی بهش فکر نکنی…
صدای زنگ گوشیش بلند شد،از پشت پرده اشک به اسمی ک یه روز با افتادنش روی گوشی قلبش میلرزید خیره شد گوشی و خاموش کرد و درون کیفش انداخت،حقم نبود، آرین حقم نبود و باز گریه کرد…. تو میدیدی اشکای نیمه شبامو، توی بی معرفت نداشتی هوامو، تو رفتی با اینکه میدونستی تنهامو، تو میدیدی صدای شکستنامو، تو میدیدی به پات نشستنامو، یهویی مرد حسم و تو خواستی که اینطوری شد…
راننده: خانم میخواهید خاموشش کنم اگه اذیتتون میکنه؟ نه ارومی گفت و اشک از چشمهاش پایین میریخت… راننده:ببخشیدا ولی خدایی نکرده خبر بدی شنیدید ک انقدر حالتون خرابه؟ ب چشمهای کنجکاو راننده از اینه نگاهی کرد، چه خبری بدتر از این که یک هفته مونده ب عروسی، عروسی بدست شوهرش کشته شه؟ داریم از این خبری بدتر؟ یعنی واقعا هستند زنایی که اینجوری بمیرن؟