دانلود رمان آخ یکی بود یکی نبود pdf از ملیحه بحشی با لینک مستقیم
دانلود رمان آخ یکی بود یکی نبود pdf از ملیحه بخشی
دانلود رمان آخ یکی بود یکی نبود از ملیحه بخشی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آب خشکیدهی دهانم را قورت میدهم و پایم را روی زمین میگذارم. پای من که به زمین میرسد انگار خیال مجتبی هم راحت میشود که وسایل را زیر بغلش میزند و جلوتر راه میافتد. هوا خنکی خاصی دارد و نسیم ملایمی که حالت را زیر و رو میکند فریاد میکشد که این هوا مختص شیراز است و بس! نگاهم فقل حرکات مجتبی ست، در را باز میکند و وارد ساختمان آجر نمای روبرویمان میشود و روشناییهای خانه به یکباره روشن میشود.
چادر شب کم کم روی سرمان پهن میگردد، مجتبی بیرون میآید و من با قدمهای آهستهام به دربند در میرسم
خلاصه رمان آخ یکی بود یکی نبود
خیز برمیدارم و محکم به پشتش میزنم که دستم را میگیرد!هی دیوونه، یواشتر سرفه اش قطع میشود و فقط صدا صاف میکند و میگوید این جانم و عزیزم دیگه چه صیغه ای بود بیخیال سر جایم مینشینم
!هیچی بابا، گفتم یکم باکلاس با هم بحرفیم یک لیوان آب برای خودش پر میکند بنال ببینم اصل حرفت چی بود؟ لقمه ای از شامی کبابی که برای نهار آورده بودم، میگیرم و باتماشای صورتش لب میزنم
اگه باز خودت رو به کشتن نمیدی، میگم سهی یکم تو کلاس!آرومتر باشیم، دیدی استاد امروز بهمون گفت سوسن و سنبل لقمه را در دهانم میگذارم و به لقمه ای که او میگیرد و دو برابر دهانش هست خیره می شوم و زیر لب نق میزنم خفه میشی خبلقمه اش را جمع و جور میکند و جوابم را میدهد اول بهت یاد ندادن لقمه های کسی رو نشماری، بعدش تو میتونی کنار من میشینی جفنگ نگی؟
اگه تو میتونی منم…میتونم ابرو بالا می اندازم…نه که نخوام اصلا شدنی نیست و هر دو میخندیم
آقایی که چند روز است موقعی که ما برای نهار به نمازخانه .میرویم، او هم از راه میرسد؛ از در وارد میشود سهیلا دست بلند میکند و بلند میگویدسالم برادر آقای فدایی که از سر کار به دانشگاه می آید با خستگی که در چهرهاش مشهود است، لبخند کم جانی میزند و جواب سلام سهیلا را می دهد.