رمان اجتماعیرمان عاشقانه

دانلود رمان آرامشم باش pdf از فاطمه اشکو با لینک مستقیم

دانلود رمان آرامشم باش pdf از فاطمه اشکو

دانلود رمان آرامشم باش از فاطمه اشکو با فرمت pdf،اندروید،آیفون،نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

اینجا خبری از یه دختر نیست اینجا دخترانگی هارو نمیبنید اینجا همه چیز تو زن بودن خلاصه میشه زنی که تو یه عشقی ممنوع دست و پا میزنه… ممنوع…! پروانه ی ما پروانه ای پر از پرواهای ِ زنانه بود… زنانگیش در عین ِ دخترانگی، بکارتش را حفظ کرده بود.دلش به وسعت ِ گذشتن از عشق دریایی بود. میتوانست اما خود را به ناتوانی میزد… میدانست اما خودرا به نادانی میزد… عشق را لمس میکرد اما خود را به اغمای ِ بی حسی کشانده بود . بانوی قصه ی ما با روح ِ بزرگش در مقابل کتک ها لبخند میزد، در مقابل لبخند ها خنده سر میداد، او همیشه یک قدم از هر ماهیتی جلوتر بود… او مهربان بود اما افسوس که این مهربانیش واسطه ای برای قطع ِ مهربانی از هر سو به سویش میشد.

خلاصه رمان آرامشم باش

از بی اعتمادیش خسته شده بودم. آخه چند سال؟ چند سال تحمل کنم و خودمو عذاب بدم، دیگه خسته شدم. از این مرده نامرد. از این خونه.  دیگه به ھق ھق افتاده بودم، بھار با پاھای  بر*ھنه ش جلوم سبز شد و با نگاه دل مادر سوزونی به چشمھام خیره شد و زمزمه کرد: مامان داری گریه میکنی؟ قربونه لھجه ی بچه گونه ت بره مامان. کف زمین دو تا پاھامو باز کردم و اونو روی پاھام خوابوندم.

سرشو روی پاھام گذاشت و لبھاشو به شلوارم چسبوند. بچه ام، گل نازم، بھارم به تازه گی لکنت پیدا کرده بود. رفتاره باباش اذیتش میکرد نمیتونست بابای مھربونشو اون شکلی در حال دعوا با مامانش ببینه. گیج شده بودم نمیدونستم چطوری بچه مو نجات بدم. بخدا نمیدونستم. از ھمه گله داشتم. از خدا گرفته تا خونواده ام.

ھمه شون میگفتن حمید یه فرشته س، ھنوز کمربند براق بابامو روی کمرم که ضربه میخورد یادمه. خوب یادمه.٢٠سالم بود سال اول دانشگاھم رشته ی حقوق، منو از دانشگاه کشیدن بیرون و گفتن رفتن دانشگاه برای یه دختر که خاستگاره خوب داره بی معنیه. یه پورخند، فقط یه پوزخند چاشنی لبھام شد. ھمه ی اون صحنه ھا تو ذھنم نقش بسته. یه نقش عمیق مثل یه نقش مرمر….

اطلاعات رمان رمان آرامشم باش

نام رمان : رمان آرامشم باش
نویسنده رمان : فاطمه اشکو
ژانر رمان : عاشقانه_اجتماعی
ملیت رمان : ایرانی
ویرایستار رمان : سایت ناولزلند
تعداد صفحه رمان : 245
اگر شما نویسنده این رمان هستید، میتوانید درخواست حذف ارسال کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا