دانلود رمان بازوان چیره یک مرد pdf از مهسا نجف زاده با لینک مستقیم
دانلود رمان بازوان چیره یک مرد pdf از مهسا نجف زاده
دانلود رمان بازوان چیره یک مرد از مهسا نجف زاده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تارا زندی برای رسیدن به هدف بزرگ زندگیش، شرکت تولید بازیهای رایانهای، تک تک روزها، ساعتها و لحظههاش رو برنامهریزی کرده ولی… وقتی ایمان زندی از این شراکت پا پس میکشه همه چیز بهم میریزه. تارا مجبوره جای خالی ایمان رو با ” آقا امیرسام خان! ” پر کنه. شراکت با این آدم پیچیده قرار نیست کار آسون و راحتی باشه بخصوص با وجود اون خاطرهی مشترک! ” آقا امیرسام خان! ” برای رسیدن به خواستههاش هیچ وقت از روشهای متداول استفاده نمیکنه، حتی اگه اون هدف یه شرکت کوچیک باشه یا تارا… خانم!
خلاصه رمان بازوان چیره یک مرد
به موهایم چنگ زده و همزمان با خمیازه ای عمیق و طولانی، روی تخت نشستم . بعد از کش و قوسی خوشایند، ملافه ها را برای پیدا کردن موبایل در هم ریختم . با چشمانی نیمه باز، به نام ” رادین شامخ ” خیره شدم . اصلاً نمی توانستم دلیل تماس این وقت صبحش را حدس بزنم . ارتباط را بر قرار کرده و به پهلو روی تخت دراز کشیدم . بله .صدایم گرفته و خوابالود بود . خانم زند ! خوابید ؟
در خود جمع شده و چشمانم را بستم . دلم خواب می خواست . هفته سختی را پشت سر گذاشته و لیاقت آخر هفته ای پر از آرامش را داشتم . خنکای ملافه ها در صبح گرم اوایل شهریور ماه حس خوشایندی داشت با مکث کوتاهی ادامه داد : خانم زند من فکر کردم الان دفترید ! تماس گرفتم که بگم منم تا ده دقیقه دیگه می رسم .با ذهن خواب زده ام حرف هایش را درک نمی کنم . دفتر ؟! برای چی ؟
امروز پنج شنبه بود و تعطیلات آخر هفته، چرا باید به دفتر می رفتم ؟ ناباورانه گفت : تارا خانم ؟! امروز پنج شنبه است … ما با آقای حشمتی جلسه داشتیم .
پنج شنبه، جلسه، شرکت، حشمتی ! چشمانم گرد شد.
وای . با حرکتی ناگهانی صاف روی تخت نشسته و به ساعت موبایل خیره شدم . هفت و نیم بود و من مهم ترین و سرنوشت ساز ترین جلسه کاری ام را فراموش کرده بودم ؟! غیر ممکن بود