دانلود رمان بهار رسوایی
تومان20,000
دانلود رمان بهار رسوایی از حدیث ورمز با لینک مستقیم+pdf
خلاصه رمان بهار رسوایی
گوشه ی چادرم را در البه الی دست های عرق کرده ام فشردم و با صدایی که بغض کنج آن النه کرده بود، لب زدم: تو رو خدا بیا بریم مریم، آخه ما اینجا چیکار می کنیم؟! دستش را به عالمت سکوت روی بینی اش گذاشت و دوباره به حرف زدنش ادامه داد. قهقهه هایش سکوت وهم آور اطراف را می شکست و مرا بیش تر از قبل می ترساند. دیگر صبرم تمام شده بود. اگر کسی مرا می دید و گزارش من را به گوش بهزاد و بهنام می رساند کارم ساخته بود.
بلند شدم و بی توجه به مریم و پسری که درست در چند وجبی اش روی صندلی نشسته بود، از آن پارک منحوس بیرون زدم. – هوی بهار کجا میری؟
جوابی ندادم و با قدم های بلند به راهم ادامه دادم.
می دانستم مریم آن پسر را رها نمی کند و دنبالم نمی آید. تنها درد او این بود که مادرش ببیند که همراه من است، بقیه اش مهم نبود. نگاهی به ساعت مچی ام انداختم، زمان، سه بعداز ظهر را نشان می داد و من که باید در این موقع از روز در خانه کنار خان جون بودم، حال خیابان های این سمت از شهر را که ناامنی در آن موج می زد، پرسه می زدم.
لاله طاهری –
رمان بهار رسوایی از حدیث ورمز رو یه بار بخونید و ببینید که دنیا دست کیه اصلا!!!!
سحر بمانی –
رمان بهار رسوایی از حدیث ورمز رو از سایت ناولزلند خریدم. راضی هستم. خ خوب بود ترجمه و …
ممنون از شما