داستان

دانلود کتاب زن زیادی اثر جلال آل احمد

دانلود رایگان کتاب زن زیادی از جلال آل احمد

دانلود کتاب زن زیادی از جلال آل احمد با لینک مستقیم

در مورد کتاب زن زیادی بیشتر بدانیم :

کتاب زن زیادی که شاید مهمترین از در میان همۀ داستان های کوتاه آل احمد محسوب شود، سرگذشتی است

دقیق از مصائب و مشکلات زنی محروم و مطلقه که با توصیفاتی واقعی و مو به مو همراه است.

شخصیت اصلی داستان، زنی است که در خانواده ای فقیر بزرگ شده و از حیث مالی، ظاهری، سواد، تجربه و… فقیر و مستضعف است.

زن پس از ازدواجی سراسر توام با نارضایتی و دلهره، با شوهری مذهبی نما و حیله گر، مدتی مانند موجودی اضافی و وسیله ای تزئینی در خانۀ او نگهداری می شود

و در حالی که بسیار مستضعف و بی دفاع است، نیش و کنایه های مادر شوهر را به خاطر زشت رو بودن و داشتن کلاه گیس تحمل می کند.

راوی داستان زن زیادی که همان شخصیت اصلی می باشد، نسبت به شوهر خود به کلی احساس بیگانگی و غریبگی می کند

و مجبور است به خاطر فقر مالی خانواده اش، زندگی در خانه ای که با آن به کلی بیگانه است را تحمل کند.

پس از مدت کوتاهی، شوهر زن که خودش در محضر کار می کند

و به قول زن “همۀ راه و چاه را بلد است”، در کمال خونسردی او را به خانۀ مادرش باز می گرداند.

نکتۀ شگفت انگیز دربارۀ داستان، دقت نویسنده در شخصیت پردازی این زن است.

نویسنده در این داستان هم مشکل رایج مقهور بودن یک زن را مطرح می کند

و صحنه هایی تکان دهنده از فقر و نادانی و عقب ماندگی در جامعه را به تصویر می کشد.

در مورد نویسنده زن زیادی بیشتر بدانیم:

جلال آل‌احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایت‌ها ۱۱ آذر ۱۳۰۲، تهران – ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اَسالِم، گیلان)

روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود.

آل‌احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت.

نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.

جلال آل‌احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به‌دنیا آمد. وی پسرعموی سید محمود طالقانی بود.

خانوادهٔ او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.

پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیداحمد طالقانی، به او اجازهٔ درس‌خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.

خلاصه ی کتاب

من دیگر چطور میتوانستم توی خانه پدرم بمانم؟ اصلا دیگر توی آن خانه که بودم انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشته اند.

همین پریروز این اتفاق افتاد، ولی من مگر توانستم این دو شبه یک دقیقه در خانه پدری سر کنم؟ خیال می کنید

اصلا خواب به چشمانم آمد؟ ابدا. تا صبح هی تو رخت خواب غلت میخوردم و هی فکر میکردم.

انگار نه انگار که رخت خواب همیشگی ام بود. نه! درست مثل قبر بود.

جان به سر شده بودم، تا صبح هی تویش جان کندم و هی فکر کردم.

هزار خیال از کله ام گذشت هزار خیال بد

لطفا برای حمایت از نویسنده و انتشارات و همچنین مترجم کتاب را تهیه کنید.

به درخواست كارگروه تعيين مصاديق محتواي مجرمانه لینک دانلود حذف خواهد شد .

اگر شما نویسنده این رمان هستید، میتوانید درخواست حذف ارسال کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا