داستان

دانلود کتاب دوزخ اثر خورخه لوئیس بورخس

دانلود رایگان کتاب دوزخ از خورخه لوئیس بورخس

دانلود کتاب دوزخ از خورخه لوئیس بورخس با لینک مستقیم

در مورد کتاب دوزخ بیشتر بدانیم :

کتاب شنی،کتابخانه بابل،دیسک،آینه و نقاب،هفت شب با بورخس و هزارتوهای بورخس

و خیلی دیگه از داستان های بورخس که خیال انگیز و به قول فارسی زبانان دلنواز و روح نواز است،

پیشنهاد میکنم داستان بورخس رو بخونید…

خورخه لوئیس بورخس (به اسپانیایی: Jorge Luis Borges) ‏

(۱۸۹۹–۱۹۸۶) نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی.

وی از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین است.

شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن داستان کوتاه است.

یکی از مشهورترین کتاب‌های او، داستان (۱۹۴۴)، گلچینی از داستان‌های کوتاه بورخس به انتخاب خودش است

که مضامینی همچون رؤیاها، کتابخانه‌ها، آیینه‌ها، حیوان‌ها، فلسفه،

دین و خدا را می‌توان حلقه اتصال این داستان‌ها دانست.

در مورد نویسنده کتاب دوزخ بیشتر بدانیم:

خورخه لوئیس بورخس (به اسپانیایی: Jorge Luis Borges) (Speaker Icon.svg audio) ‏ (۱۸۹۹–۱۹۸۶)

نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی.

وی از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین است.

شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن داستان کوتاه است.

یکی از مشهورترین کتاب‌های او، داستان (۱۹۴۴)، گلچینی از داستان‌های کوتاه بورخس به انتخاب خودش است

که مضامینی همچون رؤیاها، کتابخانه‌ها، آیینه‌ها، حیوان‌ها، فلسفه،

دین و خدا را می‌توان حلقه اتصال این داستان‌ها دانست.

تحصیلات بورخس تا سن ۱۱ سالگی در داخل خانه انجام می‌شد

و او به فراگیری دو زبان اسپانیایی و انگلیسی مشغول بود. کل افراد خانواده در سال ۱۹۱۴ به خاطر کاهش بینایی پدر و برای درمان این مشکل به شهر ژنو در سوییس رفتند

و تا پایان این دهه در اروپا ماندند.

در آنجا بورخس به مدرسه رفت و زبان‌های فرانسوی و آلمانی را آموخت.

در سال ۱۹۲۱ آنها به بوئنوس آیرس بازگشتند. بورخس نخستین دفتر شعر خود با عنوان شور بوئنوس آیرس، را در بیست و چهار سالگی منتشر کرد.

سال‌ها بعد به عنوان استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه بوئنوس آیرس منصوب شد.

پیش از آن نیز رئیس کتابخانه ملی آرژانتین بود.

خلاصه ی کتاب دوزخ از بورخس

شاه پرسید: چکامه ات را نسروده ای؟

شاعر اندوهگین پاسخ داد: آری, لیکن جرات بازگو کردن ندارم.

شاه گفت: جراتی را که نداری به تو خواهم داد.

شاعر آنگاه شعر را برخواند. تنها یک بیت بود.

شاعر و ولینعمتش هر دو رنگ رخ باخته به هم در نگریستند.

شاه نجوا کرد: گناهی که اینک هر دو در آن شریکیم, گناه کشف “زیبایی” موهبتی که بر آدمی حرامست..

از شاعر این را می دانیم که به محض خروج از کاخ خود را کشت,

و از شاه اینکه اکنون گداییست و سرتاسر ایرلند را -که زمانی قلمرو پادشاهیش بود- می گردد

و آن شعر را هرگز دوباره بر زبان نیاورده است.

لطفا برای حمایت از نویسنده و انتشارات و همچنین مترجم کتاب را تهیه کنید.

در صورت درخواست كارگروه تعيين مصاديق محتواي مجرمانه لینک دانلود حذف خواهد شد .

اگر شما نویسنده این رمان هستید، میتوانید درخواست حذف ارسال کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا