دانلود رمان آرزو از ناشناس با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بابایی مثل همیشه تو اتاق کارش بود داشت کار میکرد ، منم چهار دست و پا وارد اتاق شدم مثل گربه رفتم زیر پاشمیوووووووو میووووووووو بابایی با خنده نگاهم میکنه و میگه نکن پیشی کوچولو الان کار دارم میووووووووو میوووووووو میوووووووو
خلاصه رمان آرزو
بابایی بلندم میکنه من و میشونه رو پاهاش و موهای بلند مشکی مو میده مشت گوشم و لپمو میبوسه و میگه:جانم پیشی کوچولوخودمو تو بغلش جا میدم و میگم: بابایی ؟؟جان بابایی؟؟؟ میشه بیاید پیشم موهامو ببافید بابایی الان کار داره بعد میاد موهای پیشی کوچولوشو میبافه با ناراحتی میگم الان الان الان بابایی با اخم نگاهم میکنه و میگه:دختر بدی نشو با حالت قهر روم و میکنم اون ور و میگم: بابایی قهرم باهاتون
میخوام از بغلش بیام بیرون ک منو میکشه تو بغلش:
مگه نگفتم حق نداری باهام قهر کنی ، مثل اینکه دلت تنبیه میخواد نه نه بابایی من کی قهر کردم اشتیه آشتیم تازشم دختر به این خوبی دلتون میاد تنبیه اش کنی یهو بابایی من و میخوابونه رو پاهاش:
دخمل بابا زبون دراز شده ۰۳ ضربه اسپنک میشی تا دیگه زبون درازی نکنی نه نه بابایی غلط کردم هیییییییییییس شروع میکنه به اسپنک کردنم منم آروم ناله میکنه ضرباتش شدید تر میشه اروم اشک میریزم و ناله میکنم . ضربات ک تموم میشه بغلم میکنه اشکام و پاک میکنه و میبوستم و میگه
هیییییس دخمل بابا تموم شد عزیزم حالا یاد گرفتی برای بابایی زبون درازی نکنی بله بابایی جونم