دانلود رمان قلمرو سرگردانی
تومان20,000
ناموجود
دانلود رمان قلمرو سرگردانی از الهام صفری با لینک مستقیم+pdf
خلاصه رمان قلمرو سرگردانی
پشت در خانه ی دو طبقه ی قدیمی مان ایستادم … قبل از دیدن پژوی قدیمی بابا، صدای فریادهایش را شنیدم … نگاهی به دو سمتم انداختم تا رهگذر احتمالی را ببینم … خدا را شکر کردم که کسی در کوچه نبود … بعد از چهار سال دور بودن از خانه و سر زدنهای کوتاه و با فاصله های طولانی دوباره به این خانه بازگشته و انگار زمان در اینجا متوقف شده بود … صدای نعره های بابا میگفت که تغییری در اخلاق و رفتار و منشش بوجود نیامده است و امید من برای تغییر و بهبودش، نقش بر آب است.
سرم بالا رفت و دو سه پنجره در آپارتمانهای روبرو در معرض دیدم قرار گرفت … مگر میشد صدایی بلند شود و تماشاگری نباشد … آهی کشیدم … خوب میدانستم که آبرویی در این محل برایمان نمانده است … فریادها و دعواهای بابا روزانه بود و مرتب! کلید را در قفل در انداختم و چرخاندم و دعا کردم که گیر نکند … در باز شد و بی آن که سرم را بالا بیاورم چمدانم را کشیدم و وارد شدم و برگشتم و بقیه ی وسایل را آوردم و در را بستم … حیاط پر از برگ و خاک دیدن نداشت
مثلا باغچه داشتیم ولی به جز دو درخت بی ثمر که کسی حتی آبیاری شان نمیکرد؛ چیز دیگری نبود … بابا اجازه نمیداد که حیاط را تمیز کنیم … چند ماهی یکبار اگر سرحال بود، در خانه را قفل میکرد و کارگری را برای تمیز کردن می آورد؛ وگرنه که شاید سال میگذشت و کسی دست به حیاط نمیزد … موزاییک ها زیر لایه هایی از برگ و خاک کدر شده بودند … نگاهی به هیبت ساختمان کردم … کاش دستی به خانه میکشید … سوییت بالا خالی بود و …
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.