رمان اجتماعیرمان عاشقانه

دانلود رمان تو یه اتفاق خوبی pdf از سیده مهری هاشمی با لینک مستقیم

دانلود رمان تو یه اتفاق خوبی pdf از سیده مهری هاشمی

دانلود رمان‌ تو یه اتفاق خوبی از سیده مهری هاشمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سپاسِ نیکزاد یکی از بزرگ ترین شرکت‌های واردات و صادراتِ میوه تو کشور رو داره، اون یه آدمِ خوش گذرونه و از ازدواج فراری، همه‌ی زندگیش به کار کردن و خرج کردن واسه تفریحاتش گذشته و یه زندگیِ رو روال داره تا این که متنِ وصیت نامه‌ی پدرش توسطِ عموش بهش اطلاع داده می‌شه و اون می‌فهمه که در واقع هیچی نداره و اگه قراره اموالی که از پدرش بهش رسیده به نامش بشه باید حتماً ازدواج کنه و مجبور می‌شه به عموش دروغ بگه که ازدواج کرده اما نمی‌دونه عموش که خارج از کشوره به ایران میاد تا رازی رو که سالها پنهون کردن به سپاس بگه. یه ماجرای تلخ در مورد دست درازی  که به مادرش شده و برادرزدای اون مرد تنها وسیله‌ی انتقام می‌شه….

خلاصه رمان تو یه اتفاق خوبی

صدای خش خش میاد و با صدای پایینی می‌گه: بده گوشی‌و به اون توله سگ.حرصی جلو می‌رم، لگدی به ساقِ پای اهورا که داره واسه مهرشاد کُری می‌خونه می‌زنم، آخی می‌گه، چپ نگاهم می‌کنه که گوشی رو سمتش می‌گیرم.عمو پرهامِ.اخم می‌کنه و گوشی رو از دستم می‌کشه و شروع به صحبت می‌کنه: جانم دایی؟جمله‌ی اولش مصادف می‌شه با باز شدنِ درِ خونه و بیرون اومدنِ مهرانه، دست‌هام روبه کمرم می‌زنم که متعجب در حالی که نگاهش بینِ ما سه تا در گردشه کنارمون میاد.

چه خبره این جا؟ جنگِ؟مهرشاد با دست به اهورا اشاره می‌کنه:از این آقا بپرس.صورتم جمع می‌شه، ای خدا تا کِی قراره این جوری آبروم بره؟ چرا تمومش نمی‌کنن؟ چرا دست از چک کردنِ من بر نمی‌دارن؟ بریدم دیگه به خدا بریدم.دستی به صورتم می‌کشم و پچ می‌زنم:چرا نگفتی میای؟ چشم‌هاش رو تو کاسه می‌چرخونه.چون باهات قهر بودم.می‌خوام بهش بتوپم که اهورا تماس رو قطع می‌کنه و با اخم سمتم میاد، گوشی رو دستم می‌ده و با یه چشم غره قصدِ رفتن می‌کنه که می‌توپم:

گورت‌و که گم کردی دیگه این طرفا پیدات نمیشه‌ها.پوزخندی به صورتم می‌زنه و راهش رو می‌کشه و می‌ره. شرمنده سمتِ مهرشاد می‌چرخم. ببخشید تو رو خدا. اشکالی نداره، مهرانه اگه کارت تموم شد بریم دیرم شده شرکت کار دارم.لبِ پایینم رو گاز می‌گیرم، حتماً ناراحت شده که این جوری برخورد می‌کنه، ایشالا بمیری اهورا، بمیری تا من راحت بشم. باشه بریم.مهرانه کنارم میاد و دستم رو می‌گیره.ناراحت نباش دو دقیقه‌ست زود یادش می‌ره، اون جزوه‌هات‌و آوردم واست دادم به خاله حوا. با لب‌های آویزون نگاهش می‌کنم. آبروم رفت که. می‌خنده.

 

اطلاعات رمان رمان تو یه اتفاق خوبی

نام رمان : رمان تو یه اتفاق خوبی
نویسنده رمان : سیده مهری هاشمی
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
ملیت رمان : ایرانی
ویرایستار رمان : سایت ناولزلند
اگر شما نویسنده این رمان هستید، میتوانید درخواست حذف ارسال کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا