دانلود رمان معبد سرخ چشمان تو pdf از 1981kamyab با لینک مستقیم

دانلود رمان معبد سرخ چشمان تو از 1981 با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

الهام روی صندلی لهستانی کنار بخاری نشسته بود و پیش دستی میوه رو روی دامنش گذاشته بود و با کارد میوه خوری پوست پرتقالها رو ریز ریز میکرد انقدر ذهنم درگیر بود که اصال صدای تلویزیون رو نمی شنیدم با وجود اینکه صداش رو تا جایی که می شد بالا برده بودم!

خلاصه رمان معبد سرخ چشمان تو

ساعت از چهار گذشته بود و از دیروز که به خونه برگشته بودم، بین مون فقط سکوت حاکم بود ؛ سکوتی که می دونستم با تموم شدن صبر الهام در
آستانه ی شکستنه زیر چشمی حواسم به نگاه های عصبی و تیزش بود تصمیم گرفتم قبل از اینکه دوباره شروع کنه از خونه فرار کنم دکمه ی پاور کنترل رو زدم و روی میز پرتش کردم خواستم از جام بلند شم که صداش بلند شد: آهان … تلویزیون نگا کردنت تموم شد ؟ حالا لابد میخوای بری هواخوری

!!! منم که هیچی! نمی خواستم بحث ادامه پیدا کنه .جوابی ندادم جری تر شد و در حالی که با غیظ از جا بلند می شد پوزخندی زد: آقا دارن کجا تشریف میبرن؟پوف کلافه ای کشیدم و زیر لب گفتم:الهام تورو خدا شروع نکن … به خدا اصال حوصله ی جنگ و دعوا ندارم به سمت اتاق خواب رفتم که لباس عوض کنم به سمتم پا تند کرد و توی چهارچوب در جلوم رو گرفت

تو حق نداری پاتو بیرون بذاری به چشمهاش نگاه کردم و دستش رو کنار زدم و وارد اتاق شدم الهام من و تو به اندازه ی کافی همدیگرو اذیت می کنیم … نیازی به بچه نداریم … خدا خودش یه چیزی میدونه که بهمون بچه نمی ده!